پارسای تبدار من
عزیز مامان از دیروز که برای سحری بیدار شدیم دیدم مثل تنور داغی تاهمین امشب هم با استامینوفن و پاشویه یکم پایین اومده همین یکم وقت پیش مثلا داشتیم پاشویت میکردیم پاهاتو چلپ چلپ محکم میکوبیدی توی اب و دستتو میبردی توی اب بعد میمالیدی به لبات یعنی بیمار هم بیمارهای قدیم منم که یه مامان خسته بودم دیگه الان شب هم خواب ندارم دیشب تا 3 بیدار بودم امشب هم خدا داند الانم داری با مامان جون و باباجونت کشتی میگیری کاش زودی خوب بشی مامانی امروز خیلی غر زدی و نالیدی زود خوب شو که طاقت ناراحتی و بیحالیتو ندارم الانم هر چی اب بود ریختی روی لباست ...
نویسنده :
مامان مهدیه
23:41